سفارش تبلیغ
صبا ویژن



شهر ‏‏آشوب






درباره نویسنده
شهر ‏‏آشوب
شهر آشوب ( فراز )
حالا که لو رفتم می گم : من فراز هستم یک نوجوان مثل همه نوجوانای مملکتم . همه آدمها رو به خاطر آدم بودنشون دوست دارم اما بعضی ها رو بیشتر .بدم نمی آید بچه مسلمون درست و حسابی باشم اما دوست دارم اول درست بدونم اسلام چیه . از فکر های بد هم بدم میاد چه برسه به کارهای بد . ادعای بچه مثبت بودنم ندارم . فعلا همین
تماس با نویسنده


لینکهای روزانه
نقد پیام آتش زدن قرآن توسط دانمارکی ها [44]
نظر آیت الله صانعی در مورد سن بلوغ دختران [72]
[آرشیو(2)]


لینک دوستان
شب و تنهایی عشق
COMPUTER&NETWORK
عاشق دلباخته
دلنوشته های یاسی
پرواز
شادی(زمزمه های دلتنگی)
انتظار
زندگی نیک
باور
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
یاس کبود
ساغر هستی
نسل برتر
کوثر
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
شهر ‏‏آشوب


لوگوی دوستان






وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :26617
بازدید امروز : 0
 RSS 

برام سخته اما می نویسم :


از وقتی پدرم از دنیا رفت مادر مجبور شد درگیر کار کردن بشه . هر چی گفتم اجازه بده تا ترک تحصیل کنم و برم دنبال کار زیر بار نرفت که نرفت .خیلی رنج کشید تا ما بتونیم درست زندگی کنیم . چند تا خواستگار براش اومد اما علی رقم موافقت من حاضر نشد با کس دیگه ای ازدواج کنه .هر چی بهش گفتم مادر من بالاخره که چی ؟ بعد از ازدواج من می خوای تنها بمونی ؟ و هر چی فامیل ، مادر بزرگ و پدر بزرگ بهش گفتن اصلا زیر بار نرفت .


من تسلیم اراده مادرم شدم و تصمیم گرفتم درست و حسابی درس بخونم تا زحمات مادرمو جبران کنم . وقتی صاحب خونه ما خواست که از خونه اون بلند بشیم انگار آسمونو روی سر ما خراب کرده بودند . مادر با خاله نرگس کلّی به دنبال خونه مناسبی برای اجاره گشت و آخر کار ما مجبور شدیم برای تأمین پول پیش خونه بریم زیر بار قرض .


دائی محمدم که تنها برادر مادرمه زحمت جور کردن وامو کشید و ما تونستیم دوباره مستأجر بشیم . مادرم مجبور شد اضافه کاری کنه و توی اداره بیشتر بمونه تا بشه برای اجاره و قرضهایی که داریم یک فکری کنه . با این همه مادرم هنوز با ترک تحصیل و کار کردنم موافقت نکرد اما موافقت کرد که عصرها که از دبیرستان برگشتم برم و توی مغازه دائی به عنوان شاگرد مشغول به کار بشم و کمی کمک مادرم کنم و این کار تا امروز ادامه دارد .


خونه ای که اجاره کردیم صاحب خونه خوبی داره . 50 متره و همه امکاناتش از برق و آب تا گاز و تلفن با صاحبخونه مشترکه .شکایتی نداریم . خیلی خوبه که من و مادر کنار همدیگه هستیم و قلبمون برای همدیگه می طپه.


دوستان من منو ببخشید اگر دیر به دیر آپ می کنم یا اگه کمتر بهتون سر می زنم . آخه مجبورم از کافیی نت برای ارتباط با شما و سرو سامون دادن وبم استفاده کنم و البته اگر یک وقتهایی هم شانس بیارم میریم خونه فامیلی یا دوستی و انوقت از آونجا کار رصد کردن وبلاگمو دنبال می کنم .


به هر حال خوشحالم که خدا مادر مهربونی بهم داده که با ایثار تموم سعی می کنه همه کس من باشه .


خدایا همه نعمتهات رو شکر می کنم و ازت می خوام بهم کمک کنی که شرمنده مادرم نشم .


 


 


* آبجی ساغر مهربون امیدوارم جوابتو گرفته باشی



نویسنده » شهر آشوب ( فراز ) » ساعت 2:5 صبح روز سه شنبه 87 مرداد 29

مدتی بود که اصش دستم به قلم نمی رفت . انگاری هنگ کرده بودم . حالا هم باور کنید خودم نمی دونم چی می خوام بنویسم . فقط می دونم که می خوام بنویسم .


شاید درباره امتحاناتی که گذشته و یا برای بعضی ها مثل من داره میگذره ! شاید درباره حسّ و حال خودم وقت امتحانات ! شاید درباره ... امتحان ... امتحان ... امتحان ...


راستی راستی که چه واژه اضطراب آوریه ! همه ما لابد این اضطراب رو تجربه کردیم ! من که هر وقت امتحان دارم از 6 ماه قبلش اضطراب می گیرم . چند وقت پیش دلم شور امتحانو می زد . خواب از چشمم گرفته شده بود و روم به دیوار ، گلاب به روتون از طرفی خر می زدم از طرف دیگه هم گاو گیجه گرفته بودم . نمی فهمیدم  تکلیفم با این امتحانات چی میشه .


توی همین حال و هوا ها بودم که مادرم با یک سینی چای و بیسکوئیت و با هدف تقویت پسر خرخونش وارد اتاق شد . اضطراب منو که دید اول یک کم دلداریم داد ، بعد یکهو انگار خودش هم به هم ریخته باشه رنگ صورتش عوض شد و اشک توی چشماش حلقه زد . پرسیدم : مادر چیزی شده ؟ سری تکان داد و با بغض توی گلو گفت : نه پسرم ؟ من اصرار کردم  و اون از گفتن حرفش طفره می رفت . بغض گلوش رو قورت می داد و سعی می کرد از چنگ اصرار من خلاص بشه .


با مقاومت من در پرسیدن ، مقاومتش در جواب ندادن شکست . بغض گره خورده گلوش باز شد و اول نگاهی به عکس پدرم که توی تاقچه اتاق بود انداخت و گفت : ببین فراز جان ، تو چند تا امتحان داری این همه براش اضطراب داری و دلت شور می زنه . نگرانی این که توی امتحاناتت موفق بشی یا نه خواب رو از چشمات گرفته و تو رو از خورد و خوراک انداخته . این یک امتحانه دنیاست و نتیجه اونم مال همین دنیا . گریه می کنم که چرا در برابر امتحانات خدا منم مثل تو دلشوره ندارم . چرا فکر نمی کنم که آیا می تونم توی امتحاناتی که خدا ازم می گیره یا گرفته موفق بشم یا نه ؟ بعد دوباره به عکس پدر نگاهی کرد و گفت : رفتن پدرت امتحان بزرگی بود و حالا تو امتحان بزرگی هستی . برام دعا کن مادر بلکه منم توی امتحان خدا قبول بشم .


این حرفا رو که از مادرم شنیدم اصش هر چی امتحان و اضطراب بود فراموشم شد . بغض گلومو گرفت و چشمم مثل چشمای مادر پر شد از اشک . حق با مادرم بود .




نویسنده » شهر آشوب ( فراز ) » ساعت 1:59 صبح روز سه شنبه 87 مرداد 29

برام نوشته بود (... عقده ای این همه کمبود داری که به دخترای مردم آبجی می گی آبروی هرچی مَرده بردی... ) ؛ نوشتش خیلی منو توی فکر فرو برد . چند وقت قبل هم یه جای دیگه می خوندم که : ( این بچه هایی که مذهبین مثل خودمون دختر باز و پسر باز هستن - ببخشین ، روم به دیوار ، گلاب به روتون ، اون آقای بی تربیت اینجوری نوشته بود وگرنه من همچنین جسارتی نمی کنم -  ، همشون کلّی دوست دختر و دوست پسر دارن فقط ما صادقانه بهم میگیم B.F  - همون بوی فرند یا دوست پسر - و G.F  - همون گرل فرند یا دوست دختر - اما اونا به هم می گن خواهر و برادر )...


خیلی فکر کردم به این که آیا واقعا اگه من به خانومایی که میان بهم سر می زنن یا من می رم بهشون سر می زنم میگم ( آبجی ) به قول اون آقاهه به خاطر عقده ای بودنمه یا اینکه به قول اون یکی آقاهه خدای نکرده دنبال G.F   بازی ام ؟ خیلی سعی کردم تا بین خودم و خدای خودم درست قضاوت کنم و طرف خودمو نگیرم . در محضر خدا یک دادگاه  تشکیل دادم ؛ نفس لوامه رو کردم دادستان و ازش خواستم تا می تونه سخت بگیره ، از وجدانم خواستم تا قاضی باشه و دادگاه را بدون وکیل مدافع برگزار کنه تا فقط خودم از خودم دفاع کنم . 


خوشبختانه توی این دادگاه تبرئه شدم چون بین خودم و خدای خودم هیچ کدوم از اتهامات وارد نبود . به قاضی گفتم :


جناب قاضی ، این که خواهر خونی ندارم درسته ، این که دوست داشتم حدّاقل 1 خواهر داشته باشم تا گاهی بشینم و براش درد دل کنم و اونم گاهی برام درد دل کنه درسته ، این که دوست داشتم یه خواهر خونی داشتم تا براش برادری کنم و مثل پروانه دورش بگردم و براش بمیرم درسته ، ولی همون کسی که شما رو صلاحیت قضاوت داده شاهده که خواهر برای من یعنی همینایی که گفتم و نه هیچ چیز دیگه .


جناب قاضی :  اقرار می کنم که وقتی به کسی می گم آبجی اگر نه به اندازه یک خواهر خونی اما مثل همون دوستش دارم . شما خوب می دونین که بین این دوست داشتن با اون دوست داشتنی که بین B.F   ها و G.F های زمان ما وجود داره خیلی فرقه . آخه جناب قاضی ، شما را به همون بزرگی که به شما صلاحیت قضاوت داده قسم ، کدوم برادری می تونه به خواهرش احساسی مثل احساس B.F   ها و G.F ها به هم داشته باشه ؟ محبت خواهری و برادری یک چیز دیگست مگه نه ؟ خدائیش جناب قاضی اون برادری که به خواهرش به چشم ... نگاه کنه و حتا توی ذهنش .... ( یه حرفایی برای جناب قاضی گفتم که خجالت می کشم اینجا تکرارش کنم، خوب دادگاه بود دیگه ) برادر که هیچ ، بهش میشه بگی آدم ؟!


جناب قاضی : وقتی به کسی می گم آبجی یعنی این که خودش ، سرنوشتش ، سلامتیش ، عاطفه‏اش ، دینش و همه چیزیش برام همونقدر مهمه که اگر خواهر خونیم بود مهم بود و باز یعنی این که یقین داشته باشه که از طرف من هیچ زیانی نمی بینه ، یعنی من با عاطفه اش بازی نخواهم کرد ، فریبش نخواهم داد و مزاحمش نخواهم شد ، یعنی برای من مهم نیست اون چه قیافه ای داره یا کجا زندگی می کنه ، پول داره یا نه ،هر چی هست و هر کی هست من بهش به عنوان یک آدم و یک بنده خدا و یک خواهر نگاه می کنم ، یعنی اونو به عنوان زنگ تفریح خودم نگاه نمی کنم . یعنی دنبال این نیستم که ازش برای راضی کردن نیازهای خودم استفاده کنم و بعدهم بندازمش دور . ‏یعنی این که من به کسی خیانت نمی کنم و به اعتقاد من G.F بازی یعنی خیانت به همه اون چیزایی که گفتم .


جناب قاضی : وقتی خودم و شما و خدا می فهمیم که دلم و نگاهم و قلمم از رنگ و بوی ... خالیه و این جناب دادستانم همش مراقب منه و دم به دقیقه منو می کشه زیر هشتی بازجویی و تا خیالش از صداقتم راحت نمی شه ولم نمی کنه ، وقتی خدا ... خودش حرفای دلمو ... می شنوه و کارهای دلمو می بینه و منم ... اصلا نمی خوام ... یک سر سوزن ناراحتش کنم ، چطور می تونم ... به خاطر ... خودخواهی و شهوت پرستی خودم به بنده های اون دروغ بگم ، دروغی صداشون کنم ... آبجی  ... در حالی که منظورم چیز دیگه باشه . جناب قاضی ، گیرم منم دروغ بگم ، جوریم دروغ بگم که شما نفهمی ، جناب دادستانم نفهمه ، اون بنده‏های خدا هم نفهمن ، بالاخره سر خدا رو که نمی تونم کلاه بذارم .....................؛ هیشکی متوجه دروغ من نشه ، خدا که متوجه میشه . اونوقت چی ؟................................ اگه به خاطر دروغ به این بزرگی دیگه بهم اجازه نده ............... دوستش داشته باشم و ...........................  باهاش حرف بزنم ................. اونوقت دیگه دلیلی برای زنده بودن ندارم . جناب قاضی من یقین دارم اونایی هم که به من میگن داداش همینطوری هستند که من هستم . اگه می خواین مطمئن بشین خودتون ازشون بپرسین . ( ببخشید اگه توی این سطر این همه  نقطه گذاشتم ، آخه وقتی این حرفا رو می زدم گریه ام گرفته بود و حرفام هی بریده می شد )


وقتی جناب قاضی حکم تبرئه منو به دستم داد و جناب دادستان هم در حالی که می خندید دستش را روی شونم گذاشت و یک ( راست می گی ) دلنشین به من گفت ، اشکامو پاک کردم و سجده شکر رفتم .


قضاوت شما چیه ؟

 



نویسنده » شهر آشوب ( فراز ) » ساعت 1:57 صبح روز سه شنبه 87 مرداد 29

دمش گرم این حاجی چقدر خوش قوله ! همونطور که وعده کرده بودم از حاج آقا اندیشه خواستم تا برامون توضیحاتی بده و ایشون هم یک نامه بلند بالا برای من نوشت و فرستاد . من عین نامه رو براتون میذارم ، بخونین و نظر بدین .


-------------------------------------------------------


بسم الله الرحمن الرحیم


برادر و دوست نوجوانم فراز شهر آشوب را در همین دنیای مجازی شناختم . چنان ساده ، شفاف ، صاف و صمیمی است که گویی شیشه ایست که دگر سویش را از همین سوی می توان به نظاره نشست . وقتی مرا با نامی که خود می پسندد - برای من تازگی داشت - ( حاجی اندیشه من ) خطاب می کند و با صراحت و صداقت تمام درباره نوشته ام از من توضیح می خواهد جز تسلیم در برابر این همه سادگی و صداقت و جستجوگری چه چاره ای می ماند ؟


فراز عزیزم


به هیچ عنوان عادت ندارم در منازعاتی که منصفانه ، عالمانه و عاقلانه نیست و از تعصبها و تحزب های افراد بر می خیزد وارد شوم و نظر بدهم . چون خود را عضو و هوادار هیچ گروه سیاسی نمی دانم بنا بر این لزومی بر دفاع همه جانبه از اندیشه آنان و نزاع همه جانبه با اندیشه مخالفشان نمی بینم . سعی من بر آن است که به یاری خدا با تکیه بر اصول و مبانی اعتقادی ، اخلاقی ، فقهی و سیاسی دینم – نه لزوماً به معنای اصول گرایی سیاسی امروز – همواره حق را جستجو کنم ، بیابم و از آن دفاع کنم . نسبت به احدی جز معصومین (ع) جزم گرایی ندارم ( یعنی غیر معصوم را مطلق نمی دانم و در باورها ، اخلاق یا رفتارشان احتمال خطا می دهم ) در عین حال معتقدم  بزرگان را به راحتی نمی توان به خطا متهم کرد و تا جائی که عقل و شرع اجازه می دهد باید برای گفتار و رفتارشان توجیهی قابل قبول یافت . قطعا نمی توانم ادعا داشته باشم که در همه تلاشها و نتایجم به آرمانی که گفتم رسیده ام اما صادقانه می گویم که در این راه تلاش می کنم .


آیت الله صانعی ( حفظه الله ) را از کودکی می شناسم اما هیچ وقت نه مقلدشان بوده ام و نه نسبت به ایشان – و هر فرد بزرگوار دیگری – تعصب داشته ام و چه بسا در برخی از موارد با موضع گیریهای سیاسی ایشان همسو نبوده ام اما با این وجود هرگز اهانت به ایشان یا هر فرد دیگری از علماء و غیر علماء را روا نمی دارم . روزی که آن نوشته را در وبلاگ دوستمان خواندم اول خواستم تا با تغافل از کنارش بگذرم ( همانند ده ها نوشته بی منطق دیگر که از کنارشان گذشته ام ) اما وقتی دیدم شخصی که خود را طلبه علوم و معارف اسلامی معرفی کرده است از سخنان امام راحل ( قدس الله سره ) برای کوبیدن ایشان مایه گذاشته و با ادعای مخالفت با نصوص قرآنی سیره تخریب – و نه نقد علمی – ایشان را در پیش گرفته است تحمل نکردم و نه به آن دوست ، که به سیره نقدش تاختم .


آنچه مسلّم است آراء فقهی آیت الله صانعی نیز همانند آراء تمام علماء شیعه از شیخ انصاری ( ره ) گرفته تا امام راحل ( قدس سره ) و از مقام معظم رهبری ( دام ظلّه ) گرفته تا سایر بزرگان از نقد و تحلیل و اعتراضهای علمی مصون نبوده و از خطا معصوم نیست اما به حکم عقل و ادبِ علم ، نباید چنین مباحث تخصصیی را به فضاهای عمومی کشید چرا که غیر از سرگردان کردن مردم ، موجب می شود تا آنان که از دور دستی بر آتش فضاهای علمی و فقهی دارند برداشتی متفاوت از اصل ماجرا داشته باشند و چه بسا چنین مباحثات علمی را نزاع و اختلاف و دشمنی بپندارند و چنین بیاندیشند که در حوزه علم و فقاهت تنها چیزی که حکم نمی کند منش و روش علمی و نقدهای عالمانه است . برداشتی که اگر از همه حقیقت خالی نباشد ، از سهم بسیار ناچیزی از حقیقت برخوردار است .


نکته دیگر این که آن دوست ، آیت الله صانعی را با مرحوم آیت الله شریعتمداری ( که داستان همکاری ایشان برای بمب گذاری بیت امام راحل برای آنانی که بیش از 33 سال دارند مخفی نیست ) و آیت الله منتظری ( که حکایت خطای های مکرر سیاسی ایشان برای انسانهای منصف از خورشید روشن تر است ) قیاس کرد و در پاسخی که بعداً آن را حذف کرد ( و ای کاش من آن را ضبط کرده بودم ) آنان را از یک سنخ دانسته بود و فقاهت ایشان را نیز مورد تعرض قرار داده بود و با جمله ( هر کسی بیاید یک چیزی بگوید ) تلویحا ایشان را فاقد صلاحیت فتوا دادن معرفی کرده بود .


اگر گفتم میان ایشان و آن آقایان تفاوتی از زمین تا آسمان وجود دارد ، نه به معنی تحقیر آنان بود و نه عظمت ایشان . خواستم تا بگویم در همان وجه مشابهتِ اندیشه و جهاتِ سیاسی که منظور نظر شماست میان اندیشه سیاسی ایشان ( در اصول و مبانی و نه در سلایق ) با آن آقایان فاصله ای طولانی قرار دارد . اگر آیت الله صانعی همچون آنان می اندیشید تا امروز هزاران بار همان کاری را کرده بود که آنان کردند چرا که هم مقتضی موجود بود و هم مانع مفقود ؛ اما میان مبانی اندیشه ایشان با رفتار سیاسی آن آقایان تفاوتی عمیق است ؛ اگر چه در سلایق سیاسی ایشان گاهی نقاط ابهامی به چشم می خورد که البته شاید از نظر ما مبهم می آید . سوابقی هم که از ایشان نقل کردم چیز ساختگیی نیست کافی است تاریخ نه چندان دور انقلاب را ورق بزرنید تا حقیقت آن را دریابید .


سخن من این است که چنین تعصب ورزیها و تند روی ها و بی منطقی ها نه فقط حقی را اثبات و یا باطلی را ابطال نمی کند بلکه موجب سست شدن باورهای عمومی به متانت فرهنگ دینی و مدعیان ترویج اندیشه اسلامی خواهد شد . نمی گویم باید تساهل و تسامح بی مورد به خرج داد اما معتقدم باید با موارد اختلاف اندیشه با سعه صدر و تحمل بالا روبرو شد و به نقد و تحلیل منصفانه ، عالمانه و عاقلانه پرداخت تا ضمن اثبات حق و ابطال باطل نمادی از آموزه های اخلاقی و سیره تربیتی دین مبین و فرهنگ متین شیعی را به نمایش گذاشت .


اما درباره سؤالاتی که نوشته بودید :


من معتقدم تمام آنانی که به نوعی دین گریز یا دین ستیز می شوند از دو گروه خارج نیستند گروه اول آنان که گرفتار شبهه ها هستند و چون پاسخی برایش نیافته اند به جنگ با آنچه نمی دانند برخواسته اند که به قول حضرت امیر (ع) : الناس اعداء ما جهلوا ( مردمان دشمن نادانسته های خویشند )1 و گروهی دیگر کسانی که نه به خاطر شبهات بی پاسخ بلکه به خاطر شهوتهای درونی خویش که دین را مانع ارضاء بی حد و حصر آن می بینند از آن می گریزند یا با آن می ستیزند.


به باور من غالب جوانان دین گریز یا دین ستیز از دسته اول اند . سؤالات و شبهات این دسته هم در دو گروه کلّی قابل تقسیم است . اول آنان که پرسشهایشان جنبه علمی دارد و دیگر آنان که در بین تناقضات رفتاری مدعیان دیانت سرگردان شده اند و البته برخی هم جامع ویژگیهای هر دو گروهند. باز هم در میان جوانان، اکثریت با کسانی است که از گروه دوم اند. چاره درد دین گریزی و دین ستیزی این دسته آن است که ضمن این که با رجوع به کارشناسان قابل اعتماد در امر دین مبانی دینی خود را تحکیم می کنند ، حساب آنانی که دین را به نام خود سند زده اند و آنان که خود را در اختیار آموزه های دینی قرار داده اند از هم جدا کنند . دین را با رفتار آدمها – هر چند شخصیتهایی صاحب نام باشند –  نشناسند بلکه بکوشند تا منش ، روش و سیره همه آدمها را با آموزه های دین و انطباق با سیره اولیاء دین (ع)  شناسایی کنند . آنوقت به جای فرار از دین ( دینی که با آدمها و رفتار آنان شناخته بودند ) عاقلانه جانب دین را گرفته و مدعیان مزوّر را مورد گریز یا ستیز قرار خواهند داد. اگر جوانی نه به دلیل میل مفرط به بی بند و باری بلکه به سایر دلائل از دین و دستوراتش می گریزد کسانی که مدعی دیانت و ترویج شریعت اند باید قبل از آن که او را متهم کنند خویش را مورد اتهام قرار دهند . گاهی خالی بودن من و امثال من از محتوای علمی - آنچنان که آنان توقع دارند-  و گاهی نداشتن تحمل و سعه صدر و برخوردهای تند و بی منطق و تحقیر آمیز امثال من موجب می شود تا راه نور را به دل حساس جوانان سد کند. اگر من و امثال من در سیره و روش و منشمان به سیره پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) نزدیک شویم خواهیم دید که بسیاری از همین جوانان که به دین گریزی یا دین ستیزی متهمشان می کنیم از ما متدین تر و معتقد تر هستند .


در مورد این سؤال که پرسیده بودی : به من بگین کدوم طرز فکر و برخورد ، برخورد دینیه ؟ اینها که هر دو طلبه هستند ! هر دو ادعای دینداریشون میشه !  من جَوون بدبخت باید اسلام کودومو قبول کنم ؟ کدوم قرائت این دو تا آخوند با دین خدا و پیغمبرش نزدیک تره ؟ اول این که تو خیلی هم خوشبختی چرا که مسلمانی و عشق به خدا ، پیامبر (ص) و خاندان عترت (ع) دلت را روشن کرده و بعد هم برای تشخیص این که کدام برخورد با آموزه های دین نزدیکتره ، به فطرت خودت رجوع کن . فطرت پاک تو بهترین راهنمای توست .


از این که خیلی پر گوئی کردم معذرت می خواهم و امیدوارم تونسته باشم پاسخ مناسبی به درخواستت داده باشم .


در پناه مهربان عالم سربلند باشی .


یا حق


-------------------------------


پ . ن . 1 = نهج البلاغه ، حکت 172


پ . ن . 2 = این پیام من و جواب حاجی قبل از نوشتن این نامه است همینطوری نوشتم گفتن بدونین بد نیست :




حاج آقا مخبر (یا همان حاجی اندیشه من) سلام


ممنون که اومدین وبلاگ من و نظر دادین . اما بعضی از بچه ها که مطلبو خوندن در عین این که با نوشته شما موافقن فکر می کنند که شما درباره جایگاه آقای صانعی زیاده روی کردین و ایشون را زیادی بالا بردین ، به کسی نگین منم فکر می کنم همینطوره !


حالا اومدم ازتون خواهش کنم بیان و برامون توضیح بدین که چرا این کار رو کردین و سؤالایی هم که من مطرح کردم جواب بدین .


همه دوستام منتظرن .میاین ؟ من قول بدم ؟


 پاسخ حاجی :


بسم الله الرحمن الرحیم


برادر نوجوان و جستجوگرم سلام


از این که خودت و دوستان خوبت تا این حد پیگیر هستین بی نهایت خوشحالم .


دوست داشتم موضوع را تمام شده تلقی کنم و دیگه ازش بگذرم اما مثل این که برای شما جوونترها خیلی جدی تر از این حرفهاست .


روی چشمم . مگه میشه دعوت دوست خوب و نوجوان و روشنی مثل آقا فراز ( درست گفتم اسمتونو ؟) را رد کرد .


انشاء الله به زودی مطلبی مستقل در این باره می نویسم و براتون پست الکترونیکی می کنم اونوقت اگه دوست داشتین گزارششو برای دوستانتون بگین یا خودشو روی وبتون بگذارین .


برای شما و دوستان خوبتون اندیشه ای روشن و دلی بی تعصب و عقلی راهبر ( بیش از آنچه الان دارید ) مسئلت دارم .


یا حق  



نویسنده » شهر آشوب ( فراز ) » ساعت 1:48 صبح روز سه شنبه 87 مرداد 29

یکی دو روز پیش گذرم به یک وبلاگی خورد به نام ( صور اسرافیل )   نوشته آقایی که خودشو طلبه معرفی کرده به نام (دلسوخته) . مطلبی با عنوان ( بخونید و خودتون قضاوت کنید ) نوشته بود که درباره یکی از مصاحبه ها و نظرات فقهی آیت الله صانعی بود . اولش با یک شور و هیجانی از قول امام خمینی (ره) نوشته بود که : علمای اسلام به داد اسلام برسید ، رفت اسلام ؛ بعد هم متن مصاحبه آقای صانعی را نوشته بود و بعد هم نوشته بود : امام کجاست تا دوباره به خاطر این فتاوا دوباره فریاد بزند که علمای اسلام به داد اسلام برسید ، رفت اسلام . ( البته ظاهراً به خاطر تذکر مدیر پارسی بلاگ این قسمتها رو حذف کرده و فقط متن مصاحبه رو باقی گذاشته )


وقتی متن نوشته این آقا رو خوندم مثل همیشه و من باب فضولی  رفتم به صفحه پیامهای اون پست . نفر اول نوشته بود : دوست من سلام . فکر می کنم ما اجازه نداشته باشیم با دانش اندک خودمان نظر یک مرجع و مجتهد را زیر سوال ببریم و به او ایراد بگیریم که چرا اجتهاد کرده ای ! یه کم منصف تر باشیم . هر چند که می دانم شما دلسوخته ای ایشان هم جواب داده بود : علیک سلام . اجتهادم حدو مرز داره ، نه اینکه درست در مقابل ایات قران و روایات اجتهاد کند.


تا اینجاش درست به نظرم می رسید تا این که به اولین پیام دوستم حاج آقا سرای اندیشه برخوردم ، شما هم بخونین :


 بسم الله الرحمن الرحیم


برادر بزرگوارم سلام


اجازه بدید قبل از هر چیز عرض کنم که بنده از مقلدان حضرت آیت الله صانعی (دام ظله ) نیستم و اعتقادی هم به مطلق گرایی ندارم و بگویم که عادت ندارم در چنین منازعاتی وارد شوم اما با خواندن نوشته دور از انتظارتان سکوت را تاب نیاوردم . پس خواهش می کنم تا انتهای مطلب را با دقت و البته بدون این که برادرتان را به چیزی متهم نمائید مطالعه بفرمائید .


نمی دانم شما چقدر با مبانی اجتهاد و اصول آن در اسلام آشنایی دارید اما خوب است بدانید آنچه ایشان درباره سن بلوغ دختران فرمودند مستند روائی دارد و تنها مشکلش این است که در میان فقهای عظیم الشأن اسلام ( ادام الله اظلالهم ) غیر مشهور است اما این بدان معنا نیست که چنین فتوایی از مصادیق اجتهاد در برابر نصوص قرآنی باشد چراکه در قرآن هیچ نصی برای تعیین سن تقویمی تکلیف دختران یا پسران وجود ندارد و در روایات هم ایشان - بنا به دلائلی که در جزوه فقهی منتشر شده در همین زمینه توضیح داده اند - هیچ روایتی را نص در این موضوع ندانسته اند . غیر از این که ایشان در همان رساله عملیه خودشان و هم در سایتشان تصریح کرده اند که مسئله حجاب دختران قبل از سن بلوغ شرعی هم لازم است و دیگر این که فتوایشان را هم هرگز پس نگرفته اند و اساساً مگر می شود فتوا را با مخالفت دیگران ( ولو سایر مراجع بزرگوار ) پس گرفت .


در مورد برابری دیه زن و مرد و امثال این ها هم بهتر بود جزوه های فقهی تحلیلی ایشان را که در هر موضوعی به صورت مجزا و به طریق علمی به تحلیل روایات و آراء فقهاء بزرگوار و تبیین ادله فقهی نظریه خود پرداخته اند مطالعه می فرمودید تا در پاسخ دوستمان نمی فرمودید : اجتهاد حد و مرز دارد نه اینکه درست در مقابل آیات قرآن و روایات اجتهاد کند .


نمی گویم آنچه اندیشه اجتهادی ایشان است درست است و یا غلط . اساساً حیات اندیشه فقهی شیعه به همین نقدهای علمی و فقهی است و حتماً نقد علمی و اجتهادی آراء آیت الله صانعی هم از این مقوله مستثناء نخواهد بود اما میان نقد عالمانه و پرخاشگری غیر عالمانه و غیر منصفانه فاصله طولانی وجود دارد .


نمی دانم شما به خاطر دارید یا نه ؟!‏اما من درست به خاطر دارم که وقتی امام (قدس الله رمسه ) فتوای معروف شطرنج و خرید و فروش آلات موسیقی را صادر فرمودند برخی از فقهای بزرگوار چه غوغا و واویلایی راه انداختند و فریاد وا اسلاما سر دادند و اگر موقعیت سیاسی امام نبود دوباره کاسه آب فرزندانش را آب می کشیدند . کافی است سری به صحیفه امام بزنید و نامه آیت الله قدیری را در این باره بخوانید .


در خصوص مرجع تقلید شدن یا امام جماعت شدن یا مسئله شهادت دادن خانمها و ... ، بد نیست کتاب ( زن در آینه جمال و جلال ) حضرت آیت الله جوادی آملی ( دام ظله العالی ) را هم مطالعه بفرمائید .


برادرم ، اخلاص و درد دینتان را می ستایم اما هرگز روش نقدتان را بر نمی تابم .


کاری نکنیم که قبح اهانت به مرجعیت - به هر بهانه ای که باشد- بشکند. 


از شما انتظاری بیش از این می رفت .


در پناه مهربان عالم سربلند باشید .


یا حق


---------------------------------------------------


بعد از خوندن نوشته ایشون و جوابی که آقای دلسوخته براشون نوشته بود ( که البته بعداً با فاصله زمانی کوتاهی به دلیلی که خواهید فهمید پاکش کرد ) متوجه چند و چون ماجرا شدم . اصلا کاری به آقای صانعی نداشتم و حقیقتش ایشون رو زیاد نمی شناسم اما از نوشته حاجی خودمون خیلی خوشم اومد ، به نظرم متین و منطقی بود. این شد که ما هم برای اظهار فضلم که شده   - و البته کمی لج  به خاطر جواب پرتی که به رفیق ما حاجی اندیشه داده بود - براشون نوشتیم :


سلام


من متن شما رو خوندم . نظرات دوستان را هم خوندم . این علی آقای آدمک درست مثل خودته . تعصبی و بی منطق . نظر این حاج آقای سرای اندیشه رو هم خوندم با پاسخ شما . خدائیش حرف بدی نزده اما شما حرف اون بابا رو هم نفهمیدی تا چه برسه به حرف آقای صانعی . جوابت اصلا با نوشته های اون جور در نمی آید . خلاصه حالم از این همه تعصب و تند روی که به اسم حمایت از اسلام و مراجع و اینا صورت می گیره به هم خورد . شما ها که تحمل دو جمله مخالف را ندارین و به جای اینکه با دلیل و منطق حرف بزنین فقط زور می گین و بد و بیراه لطفا سنگ اسلام و اهل بیت را به سینه تون نزنین .


 


بعد از مدتی رفتم ببینم کامنتم عمومی شده یا نه ؟ که خوردم تو دیوار . خوش انصاف کامنت ما رو که عمومی نکرد بمونه ، جواب منم نداد .  داشتم نا امید برمی گشتم که چشمم به دومین پیام حاج آقا سرای اندیشه خودمون خورد که نوشته بود :


بسم الله الرحمن الرحیم


دوست من سلام


از این که پاسخ مدیریت ( و نه جواب من ) را نوشتید ممنونم .


آنچه در پاسخ فرمودید نشان از این دارد که کلام برادرتان را درست درنیافته اید. اصراری هم ندارم که بیش از این روی این مورد با شما جدل کنم و قضاوت میان این دو دیدگاه را به مخاطبینتان وا گذار می کنم چرا که:


در خانه اگر کس است یک حرف بس است


برادرم ، میان مرحوم آیت الله شریعتمداری و منتظری و آیت الله صانعی فاصله ای به وسعت زمین تا آسمان است . شما را به خدا قدری متین تر و با تقوا تر بیاندیشید و بنویسید .


اگر گفتم حیات فقه شیعه به نقد فتاوای علماست و فتاوای آیت الله صانعی هم مستثنی نیست بدان معنی نیست که به قول شما ( هر کس از راه برسد و یک فتوایی بدهد ) بلکه بدین معناست که هیچ نظر فقهی از هر فقیه بزرگواری هم که باشد از مصونیت برخوردار نبوده ، مطلق انگاشته نشود و مورد بررسی عالمانه قرار گیرد .


غیر از این که آیت الله صانعی هر کسی نیست . زمانی که برخی آیات عظام امروز ( حفظهم الله ) هنوز در سطح اجتهاد مطرح نبودند ایشان به حکم امام راحل (قدس الله سره ) عضو فقهای شورای نگهبان بودند و نیز از اعضاء شورای عالی قضائی ( که لابد می دانید بنا به قانون باید مجتهد باشند ). حتا به خاطر دارم که یکی از چهل مجتهدی که در آغاز رهبری مقام معظم رهبری ( دام ظلّه ) به اجتهاد ایشان شهادت داده بودند - تا شبهه یک شبه آیت الله شدن ایشان رابرطرف کنند - همین حضرت آیت الله صانعی بودند پس سابقه اجتهاد ایشان بیشتر از این حرفهاست که بخواهید چنین بی پروا بنویسید هر کسی بیاید و فتوایی بدهد .


باز هم تکرار می کنم به هیچ وجه نمی خواهم بگویم که نظرات فقهی ایشان را مطلقاً قبول دارم بلکه می خواهم بگویم سیره حضرتعالی و آنانی که چون شما می اندیشند را قبول ندارم .


به این که فرمودید : اجتهاد حد و مرز دارد ، معتقدم اما بر این باورم که به صرف این که ما فتوایی را مخالف ظواهر آیات شناختیم حق نداریم بدون بررسیو نقد عالمانه ادله فقهی صاحب فتوا چنین ساده و راحت و بی هیچ استدلالی او را به مخالفت با نص آیات الهی متهم کنیم .


خداوند به من و شما و همه مسلمین تقوای بیشتری مرحمت فرماید .


 


و ایشون هم جواب مرقوم فرموده بود که : سلام . چقدر ایشونو بالا می برید . مثل اینکه شما از هیچی خبرندارید.


----------------------------


حالا این حرفها رو زدم که چی ؟ فکر کردین می خوام از رفیقم طرفداری کنم ؟ نه به خدا ! فقط دلم می خواست این دو تا قرائت از اسلام را براتون کنار هم بذارم تا شماها خودتون قضاوت کنین و به پرسشای  من جواب بدین که چرا جوانان ما روز به روز از طلبه ها و اسلام اونها فاصله می گیرند ؟ به من بگین کدوم طرز فکر و برخورد ، برخورد دینیه ؟ اینها که هر دو طلبه هستند ! هر دو ادعای دینداریشون میشه !  من جَوون بدبخت باید اسلام کودومو قبول کنم ؟ کدوم قرائت این دو تا آخوند با دین خدا و پیغمبرش نزدیک تره ؟ این وسط من باید چه گِلی به سرم بگیرم ؟ اثش کی راست می گه ، حق با کیه ؟


آقا یکی جواب بده من دارم دیووووووووووووووووووووووووووووووووووووونه می شم ؟!!!



نویسنده » شهر آشوب ( فراز ) » ساعت 1:47 صبح روز سه شنبه 87 مرداد 29

<      1   2   3   4      >