سفارش تبلیغ
صبا ویژن



ما اینطوری هستیم - شهر ‏‏آشوب






درباره نویسنده
ما اینطوری هستیم - شهر ‏‏آشوب
شهر آشوب ( فراز )
حالا که لو رفتم می گم : من فراز هستم یک نوجوان مثل همه نوجوانای مملکتم . همه آدمها رو به خاطر آدم بودنشون دوست دارم اما بعضی ها رو بیشتر .بدم نمی آید بچه مسلمون درست و حسابی باشم اما دوست دارم اول درست بدونم اسلام چیه . از فکر های بد هم بدم میاد چه برسه به کارهای بد . ادعای بچه مثبت بودنم ندارم . فعلا همین
تماس با نویسنده


لینکهای روزانه
نقد پیام آتش زدن قرآن توسط دانمارکی ها [44]
نظر آیت الله صانعی در مورد سن بلوغ دختران [72]
[آرشیو(2)]


لینک دوستان
شب و تنهایی عشق
COMPUTER&NETWORK
عاشق دلباخته
دلنوشته های یاسی
پرواز
شادی(زمزمه های دلتنگی)
انتظار
زندگی نیک
باور
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
یاس کبود
ساغر هستی
نسل برتر
کوثر
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
ما اینطوری هستیم - شهر ‏‏آشوب


لوگوی دوستان






وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :26682
بازدید امروز : 4
 RSS 

برام سخته اما می نویسم :


از وقتی پدرم از دنیا رفت مادر مجبور شد درگیر کار کردن بشه . هر چی گفتم اجازه بده تا ترک تحصیل کنم و برم دنبال کار زیر بار نرفت که نرفت .خیلی رنج کشید تا ما بتونیم درست زندگی کنیم . چند تا خواستگار براش اومد اما علی رقم موافقت من حاضر نشد با کس دیگه ای ازدواج کنه .هر چی بهش گفتم مادر من بالاخره که چی ؟ بعد از ازدواج من می خوای تنها بمونی ؟ و هر چی فامیل ، مادر بزرگ و پدر بزرگ بهش گفتن اصلا زیر بار نرفت .


من تسلیم اراده مادرم شدم و تصمیم گرفتم درست و حسابی درس بخونم تا زحمات مادرمو جبران کنم . وقتی صاحب خونه ما خواست که از خونه اون بلند بشیم انگار آسمونو روی سر ما خراب کرده بودند . مادر با خاله نرگس کلّی به دنبال خونه مناسبی برای اجاره گشت و آخر کار ما مجبور شدیم برای تأمین پول پیش خونه بریم زیر بار قرض .


دائی محمدم که تنها برادر مادرمه زحمت جور کردن وامو کشید و ما تونستیم دوباره مستأجر بشیم . مادرم مجبور شد اضافه کاری کنه و توی اداره بیشتر بمونه تا بشه برای اجاره و قرضهایی که داریم یک فکری کنه . با این همه مادرم هنوز با ترک تحصیل و کار کردنم موافقت نکرد اما موافقت کرد که عصرها که از دبیرستان برگشتم برم و توی مغازه دائی به عنوان شاگرد مشغول به کار بشم و کمی کمک مادرم کنم و این کار تا امروز ادامه دارد .


خونه ای که اجاره کردیم صاحب خونه خوبی داره . 50 متره و همه امکاناتش از برق و آب تا گاز و تلفن با صاحبخونه مشترکه .شکایتی نداریم . خیلی خوبه که من و مادر کنار همدیگه هستیم و قلبمون برای همدیگه می طپه.


دوستان من منو ببخشید اگر دیر به دیر آپ می کنم یا اگه کمتر بهتون سر می زنم . آخه مجبورم از کافیی نت برای ارتباط با شما و سرو سامون دادن وبم استفاده کنم و البته اگر یک وقتهایی هم شانس بیارم میریم خونه فامیلی یا دوستی و انوقت از آونجا کار رصد کردن وبلاگمو دنبال می کنم .


به هر حال خوشحالم که خدا مادر مهربونی بهم داده که با ایثار تموم سعی می کنه همه کس من باشه .


خدایا همه نعمتهات رو شکر می کنم و ازت می خوام بهم کمک کنی که شرمنده مادرم نشم .


 


 


* آبجی ساغر مهربون امیدوارم جوابتو گرفته باشی



نویسنده » شهر آشوب ( فراز ) » ساعت 2:5 صبح روز سه شنبه 87 مرداد 29