برام سخته اما می نویسم :
از وقتی پدرم از دنیا رفت مادر مجبور شد درگیر کار کردن بشه . هر چی گفتم اجازه بده تا ترک تحصیل کنم و برم دنبال کار زیر بار نرفت که نرفت .خیلی رنج کشید تا ما بتونیم درست زندگی کنیم . چند تا خواستگار براش اومد اما علی رقم موافقت من حاضر نشد با کس دیگه ای ازدواج کنه .هر چی بهش گفتم مادر من بالاخره که چی ؟ بعد از ازدواج من می خوای تنها بمونی ؟ و هر چی فامیل ، مادر بزرگ و پدر بزرگ بهش گفتن اصلا زیر بار نرفت .
من تسلیم اراده مادرم شدم و تصمیم گرفتم درست و حسابی درس بخونم تا زحمات مادرمو جبران کنم . وقتی صاحب خونه ما خواست که از خونه اون بلند بشیم انگار آسمونو روی سر ما خراب کرده بودند . مادر با خاله نرگس کلّی به دنبال خونه مناسبی برای اجاره گشت و آخر کار ما مجبور شدیم برای تأمین پول پیش خونه بریم زیر بار قرض .
دائی محمدم که تنها برادر مادرمه زحمت جور کردن وامو کشید و ما تونستیم دوباره مستأجر بشیم . مادرم مجبور شد اضافه کاری کنه و توی اداره بیشتر بمونه تا بشه برای اجاره و قرضهایی که داریم یک فکری کنه . با این همه مادرم هنوز با ترک تحصیل و کار کردنم موافقت نکرد اما موافقت کرد که عصرها که از دبیرستان برگشتم برم و توی مغازه دائی به عنوان شاگرد مشغول به کار بشم و کمی کمک مادرم کنم و این کار تا امروز ادامه دارد .
خونه ای که اجاره کردیم صاحب خونه خوبی داره . 50 متره و همه امکاناتش از برق و آب تا گاز و تلفن با صاحبخونه مشترکه .شکایتی نداریم . خیلی خوبه که من و مادر کنار همدیگه هستیم و قلبمون برای همدیگه می طپه.
دوستان من منو ببخشید اگر دیر به دیر آپ می کنم یا اگه کمتر بهتون سر می زنم . آخه مجبورم از کافیی نت برای ارتباط با شما و سرو سامون دادن وبم استفاده کنم و البته اگر یک وقتهایی هم شانس بیارم میریم خونه فامیلی یا دوستی و انوقت از آونجا کار رصد کردن وبلاگمو دنبال می کنم .
به هر حال خوشحالم که خدا مادر مهربونی بهم داده که با ایثار تموم سعی می کنه همه کس من باشه .
خدایا همه نعمتهات رو شکر می کنم و ازت می خوام بهم کمک کنی که شرمنده مادرم نشم .
* آبجی ساغر مهربون امیدوارم جوابتو گرفته باشی