سفارش تبلیغ
صبا ویژن



شهر ‏‏آشوب






درباره نویسنده
شهر ‏‏آشوب
شهر آشوب ( فراز )
حالا که لو رفتم می گم : من فراز هستم یک نوجوان مثل همه نوجوانای مملکتم . همه آدمها رو به خاطر آدم بودنشون دوست دارم اما بعضی ها رو بیشتر .بدم نمی آید بچه مسلمون درست و حسابی باشم اما دوست دارم اول درست بدونم اسلام چیه . از فکر های بد هم بدم میاد چه برسه به کارهای بد . ادعای بچه مثبت بودنم ندارم . فعلا همین
تماس با نویسنده


لینکهای روزانه
نقد پیام آتش زدن قرآن توسط دانمارکی ها [44]
نظر آیت الله صانعی در مورد سن بلوغ دختران [72]
[آرشیو(2)]


لینک دوستان
شب و تنهایی عشق
COMPUTER&NETWORK
عاشق دلباخته
دلنوشته های یاسی
پرواز
شادی(زمزمه های دلتنگی)
انتظار
زندگی نیک
باور
اس ام اس سرکاری اس ام اس خنده دار و اس ام اس طنز
یاس کبود
ساغر هستی
نسل برتر
کوثر
وبلاگ فارسی
لیست وبلاگ ها
قالب وبلاگ
اخبار ایران
اخبار فاوا
تفریحات اینترنتی
تالارهای گفتگو
خرید اینترنتی
طراحی وب

عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
شهر ‏‏آشوب


لوگوی دوستان






وبلاگ فارسی

آمار بازدید
بازدید کل :27494
بازدید امروز : 0
 RSS 

 

این عکسو دیدین ! نظرتون چیه ؟


 

من نمی فهمم این دختر و پسرایی که دنبال این قصه ها می افتن اصلا معنی عشقو می فهمن که چیه ؟! اصلاً درک می کنند دوست داشتن یک نفر به خاطر خودش ، به خاطر خوبی هاش ، به خاطر روح قشنگش یعنی چی ؟ اثش این جور دختر و پسرا می دونن زندگی یعنی چی ؟ گاهی فکر می کنم زندگی توی کتاب لغت ذهن این آدمها فقط یعنی چند ساعت هرز گردی و یک ساعت خوش بودن و یک شب ...  . زندگی برای این آدمها هیچ معنایی غیر از تجربه کردن آدمهای مختلف نیست . حالا پسراش یه جور دخترا هم یه جور دیگه .


 

آخه مگه میشه اسم این جور رابطه ها رو عشق گذاشت ؟ دوست داشتن گذاشت ؟ محبت گذاشت ؟ به خدا هر کار می کنم نمی فهمم اینا چه جور جانورانی هستند. من حتا از این که فکر اینم بکنم که بتونم خودمو جای اینا بذارم بدم میاد ، احساس می کنم اگه یه روزی بخوام این جور پسری باشم حالم از خودم و از بودنم به هم می خوره .


 

این که عشق نیست ، این دروغه ، فریبه ، حقّه ست ؛ بوی گند شهوت پرستی و شهوت‏رانی می‏ده  . اما عشق به نظر من پاکه ، صادقه ، لطیفه ، واقعیه ، بوی خدا می ده ؛ چی بگم ؟ عشق به نظر من عشقه !


 

آبجی هایی که نوشته منو می خونین ، من یک پسرم مثل همه پسرای دیگه . ادای بچه مثبت بازی هم در نمیارم ، جانمازم آب نمی کشم اما به خدا این پسرایی که از راه های غیر شرعی و غیر اخلاقی بهتون ابراز عشق و علاقه می کنند چاخانن ، اونا دنبال اینن که یک چند وقتی با شما خوش باشن و بدشم که براشون  تکراری شدین بندازنتون دور .بعضیاشون همزمان به چند نفر ابراز علاقه می کنند . تو رو خدا ساده نباشین ! اینا هیچی از عشق نمی دونن . این آدمها ( اگه بهشون بشه گفت آدم ) اساساً تعریفشون از زن یا دختر یه چیزیه که من خجالت می کشم بگم .


 

به جان خودم اینا فردا که شما رو ول کنند بی خیالتون می شن انگار نه انگار که شما توی زندگیشون وجود داشتین ، فوری هم میرن مثل غصه روباه و زاغ برای یکی دیگه زبون می ریزن . اما شماها که خدا عاطفه همه عالمو تو وجودتون ریخته بخواین یا نخواین داغون می شین . خیلی که تجربه تون بالا بره فاتحه عشق و عاطفه رو می خونین و میشین یکی مثل خودشون . اما این وسط کی بیشتر ضرر می کنه ؟


 

آقایونی که اهل این کارا هستین ( اومدم بگم داداشا ، دیدم اصلا دلم نمی خواد داداشای من این کاره باشن) اگه دین و ایمون درست و حسابی هم ندارین یک کم وجدان و انسانیت داشته باشین . به خدا اون دختر بدبختی که فریب زبون چرب و چیلی شما رو می خوره گناه داره . خوشتون میاد یکی با خواهر خودتون همین جوری حقه بازی کنه و عاطفه اونو به بازی بگیره و خدای نکرده ازش به عنوان زنگ تفریح استفاده کنه ؟ می دونم بهم می خندین ! با خیلی هاتون وقتی حرف زدم بهم خندیدن و مسخرم کردین ، عیبی نداره ! اما بالاخره ما و شما ها هم یه روزی پدر میشیم ! یک روزی با عاطفه بچّتون همون کاری رو می کنن که با دخترای مردم کردین! به خدا راست می گم ، حالا من مرده و شما زنده ، ببینید کی این اتفاق می افته . اینو بدونین که توی همین دنیام هیچ خوب و بدی بی پاسخ نمی مونه چه برسه به اون دنیا . به قول مولوی :


 

این جهان کوه است و فعل ما ندا


 

باز آید این نداها را صدا


 

حالا از من گفتن بود ، شماها می خواین بشنوین می خواین نشنوین .  


 

 



نویسنده » شهر آشوب ( فراز ) » ساعت 1:40 صبح روز سه شنبه 87 مرداد 29

این شعرو گفتم شاید کمی سبک بشم :انگار آسمان شده است !!!


-------------------


دلم گرفته و انگار آسمان شده است


و چشم خیس من


امروز غرق باران است


به سرسرای دلم یک چراغ روشن نیست


و غصه ها دل من را فشرده می سازند


ز چیست این همه بد حالتی ؟


نمی دانم !


اقاقیای نگاهم


و غنچه گل سرخی که در دلم  تنهاست


و مریم سخنم


رو به مُردگی دارند  .


ترانه ای دل تنگ مرا نمی خواند


و چلچله به سر بام خانه قلبم


نمی نشیند و لانه نمی کند آنجا


کویر لوت به مهمانی دلم آمد


و خشک ، نغمه بی حاصلی برایم زد


کجاست دست بهاری تو شکوه سحر


کجاست تا گره از پای قلب بردارد


چه شد محبت لبخند نازنین لبت


چرا دگر خبری از دلم نمی گیری ؟


-------------------------


اما نشدم  ، نمی دونین چقدر حالم بده !!!





نویسنده » شهر آشوب ( فراز ) » ساعت 1:38 صبح روز سه شنبه 87 مرداد 29

 


 


سلام دوستان


منم بالاخره نمردم و وبلاگ نویس شدم . ( هنوز نیومده )


الان نه حالشو دارم که چیزی بنویسم و نه حوصلشو . فقط خواستم سلامی کرده باشم تا بعد .


قط بگم که اینجا می خوام از هر چی فکر می کنم و هر چی دلم می خواد بنویسم . از  شیر مرغ تا جون آدمیزاد .


اثش می دونین من چطوریم ! یک موقه ها کله ام مثل نیوتن کار میکنه یک حرفای فیلسوفانه ای ازم میاد که خودمم تعجب می کنم که این حرفها از کجا اومده (کسی نیست بگه اخه بچه جون نیوتن که فیلسوف نبوده اقلا می گفتی گالیله که ضایع نشی)


حالا ...


اما یه موقه هم می بینین می زنم یک کانال دیگه و سرخوش بازی از خودم در میارم . به هر حال من اینجوریم دیگه . می خواین بخواین نمی خواینم بخواین .


نقدا این گلا تقدیم شما رفقای گلم تا بعد ... 


تقدیم به شما دوست خوبم



نویسنده » شهر آشوب ( فراز ) » ساعت 1:33 صبح روز سه شنبه 87 مرداد 29

<      1   2   3   4